امیرطاهاامیرطاها، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

قصر خاطرات امیرطاها

مهر، اولین فصل پاییز هزار رنگ

سلام امیرطاهای ناز و وروجک خودم گلم مامانی به خاطر دوتا مسافرتی که تو مهرماه داشتیم و بعدش مریض شدن خودش و سرماخوردگی تو، نتونستن وبلاگتو سروقت آپدیت کنه برای همین دوماه دیرتر عکسهای مهرماه رو میذارم قبلا برات نوشته بودم که دوم مهرماه من و شما و بابایی باهمکی با ماشین رفتیم شمال پنج روز شمال بودیم و کلی بهمون خوش گذشت بااینکه اولش خیلی استرس داشتیم که سه تایی تنهایی بریم مسافرت، اما وقتی هیشکی باهامون نیومد و مجبور شدیم تنهایی بریم ، تازه فهمیدیم که مسافرت سه تایی چقدر کیفش بیشترتره یکشنبه 6 مهر از شمال برگشتیم و متاسفانه فردای اون روز من خیلی شدید مریض شدم طوری که همون شب به سرم وصل کردن اما همچنان حالم خوب نشد که هیچی،...
5 آذر 1393

سفر به مشهدالرضا

سلام گل خوشگل من شما برای اولین بار مهرماه سال 1393 توفیق زیارت امام رضای مهربون نصیبت شد مامان جون نسرین و باباجون و دای دای مهدی روز پنجشنبه 10 مهر با ماشین راه افتادن و شما و بابایی و مامانی و خانواده ی آقای میرزایی روز جمعه11 مهر صبح ساعت 11 با هواپیما رفتیم سمت مشهد شنبه روز عرفه بود و شما همراه همه ی ما تو حرم امام رضا دعای عرفه ی امام حسین رو خوندی خیلی پسر خوبی بودی و اصلا تو اون چند روزی که مشهد بودیم اذیت نکردی همه ش بغل دایی مهدی و بابایی بودی روز سه شنبه ساعت 12 هم برگشتیم سمت تبریز تو مدتی که مشهد بودیم «بابا» و به به» گفتن رو یاد گرفتی واین هم عکسهای امیرطاها و امام رضای مهربون: عی...
5 آذر 1393
1